در عین حال مدیر تولید یکی از پربینندهترین برنامههای هفتگی تلویزیونی هم بوده است. در همین ایام بود که امکان کارگردانی نسخه دوبارهسازیشده فیلم علمی – تخیلی «دون» را پیدا کرد. تازهترین ساخته سینماییاش «هانکوک»، نوعی شوخی با فیلمها و قصههای کمیکاستریپی است. ویل اسمیت در فیلم، یک ابرقهرمان افسردهحال و منزوی است که کمکهایش به اهالی شهر باعث خسارات و ویرانیهای بسیاری میشود؛ به همین دلیل مردم ترجیح میدهند دردسر و مشکل داشته باشند ولی این ابر قهرمان به کمک آنها نیاید! استقبال تماشاگران سینما از این فیلم در همهجا خیلی خوب بوده است.
- در کمتر از یک سال، شما جمی فوکس سیاهپوست را که در عربستانسعودی به مقابله با گروههای تروریستی رفته بود رها کردید و به سراغ ابرقهرمانی سیاهپوست (با بازی ویل اسمیت) رفتید که بر فراز کالیفرنیا پرواز میکند! خیلیها عقیده دارند این یک جابهجایی کامل و تغییر مسیر از سوی شماست.
زمانی که «قلمرو» را تدوین میکردم، پسر نوجوانم همراهم بود و من مجبور بودم هر چند دقیقه یک بار او را از اتاق بیرون ببرم تا صحنههای خشن و پرحادثه فیلم را نبیند. او بالاخره صدایش درآمد و گفت چرا مرا اینقدر از اتاق بیرون میکنی؟ سعی کردم موضوع را به زبانی ساده برایش توضیح دهم ولی میدانستم که حرف و توضیحات مرا بهصورت کامل نفهمیده و درک نمیکند. همان جا تصمیم گرفتم فیلم بعدیام چیزی باشد که او هم بتواند آن را تماشا کند و مجبور نباشم او را مرتباً از اتاق تدوین بیرون کنم! حاصل کار همین فیلم «هانکوک» شد.
- ولی خب، «هانکوک» دقیقاً یک فیلم خانوادگی نیست.
خیر، یک اکشن ماجراجویانه درباره ابرقهرمانی خودویرانگر و منزوی است که مدام دارد پرواز میکند و در شرایطی که عقلش سر جایش نیست، مردم را از خطرات و حوادث نجات میدهد! با این حال، نوجوانان هم تماشاگران این قصه هستند. آنچه در قصه این فیلم دوست دارم این است که با وجود آنکه در ژانر فیلمهای ابرقهرمانانه قرار میگیرد اما حرفهایی هم برای گفتن دارد و هدفش تنها سرگرمکردن بیننده نیست. خط اصلی قصه درباره مردی است که در جستوجوی رستگاری است. او میخواهد تبدیل به آدم بهتری شود و سخت در این رابطه تلاش میکند. این فیلم تفاوتهای خیلی زیادی با دیگر فیلمهای ابرقهرمانانه دارد.
- لحن فیلم هم خیلی شبیه دیگر فیلمهای ابرقهرمانانه نیست.
برای فیلمهایم – در هر ژانر و سبکی که بودهاند – همیشه بهدنبال یک فضا و محدوده خاکستری بودهام. هدفم خلق و ایجاد یک نقطهنظر قطعی بوده است. در مورد «هانکوک» هم نمیخواستم حالوهوا و فضای آن شبیه آن چیزهایی باشد که شما از فیلمی با این مشخصات میخواهید. در شروع قصه، همهچیز شیرین و بانمک است اما با گسترش ماجرا این بامزهبودنها تبدیل به نوعی درام میشود و این دقیقاً همان چیزی است که میخواستم.
- «قلمرو» هم تقریباً چنین حالوهوایی داشت؛ در آغاز کار احساس میکنیم قصه در یک محدوده جغرافیایی مشخص رخ میدهد ولی با پیشرفت قصه میبینیم که این فضا خیلی عمومیتر است و بخش وسیعتری را در بر میگیرد.
واقعیت امر این است که ما درگیر جنگی سخت و پردردسر هستیم و در شرایط فعلی کشور ما آمریکا در دوران سختی به سر میبرد. مردم ما درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی هستند و فیلمهای سینمایی نمیتوانند نسبت به مسائل مختلف بیتفاوت باشند، اما زمانی که قرار میشود یک فیلم سینمایی یک دیدگاه سیاسی ارائه دهد کار، مشکل و خطرناک میشود. نکته اصلی این است که هنگام ساخت فیلمی با این مشخصات، واقعیتها و اسناد را به تصویر بکشیم و دست به تحریف حقایق نزنیم. واقعیت امر این است که ما باید در «قلمرو» به انتقاد از عملکرد بخشی از نیروی نظامی بپردازیم.
در فیلم «بازمانده تنها» (کار جدیدی که برگ قرار است کارگردانی کند) خط اصلی قصه در کشور افغانستان اتفاق میافتد. حالوهوای فیلم چیزی بین 2 اثر جنگی «نجات سرباز رایان» (استیون اسپیلبرگ) و «سقوط شاهین سیاه» (ریدلی اسکات) است و میخواهم واقعیتهای این جنگ را به شکلی رئالیستی به تصویر بکشم.
- جالب است که در فیلم سیاسی افشاگرانه رابرت ردفورد به نام «شیرهایی برای برهها» (با بازی مریل استریپ و تام کروز) نقش کوتاهی بازی کردید.
یک چیز را میدانید؟ تماشاگران فکر میکنند «شیرهایی برای برهها» فیلمی سیاسی بود اما این تفکر اشتباه است! من متیو مایکل کارناهات نویسنده فیلمنامه فیلم را میشناسم و میدانم که آدم خیلی لیبرالی نیست. او فقط یک قصه ساده نوشته بود که در شرایطی جلوی دوربین رفت که همهچیز رنگوبوی سیاسی داشت. من خودم هیچوقت دیدگاههای محافظهکارانه نداشتهام. همیشه سعی کردم ساده فکر کنم ولی هیچوقت فکر کردن درباره موضوعات مختلف را فراموش و رها نکردهام. تماشاگران استقبال خوبی از «شیرها برای برهها» نکردند. فکر نمیکنم آنها مخالف پیام آزادیخواهانه فیلم بوده باشند. در حقیقت، این فیلم از ساخت و پرداخت خوب سینمایی برخوردار نبود و همین باعث شد تا تماشاگران آن را پس بزنند.
- «دون» هم از بعضی نظرات یک فیلم ایدئولوژیدار بود. حداقل اینکه خوانندگان کتاب – که بسیار هم پرخواننده و پرفروش شد – آن را بهعنوان استعارهای درباره منابع نفتی خاورمیانه در نظر میگیرند. در فیلمی که میسازید چقدر میخواهید این بخش از مضمون کتاب را منعکس کنید؟
حس خاصی در کتاب وجود دارد که میگوید چه چیزهایی باعث بهحرکتدرآمدن چرخهای قطار حاضر در قصه فیلم میشود اما من نمیخواهم فیلم را به همان صورتی که قصه کتاب میگوید بسازم. وقتی کتاب را خواندم، بهشدت آن را پسندیدم و علاقهام به آن باعث شد تا در مدتزمان کوتاهی چند بار آن را مطالعه کنم. فیلمی را هم که دیوید لینچ چند سال قبل بر اساس این کتاب ساخت، دیدم. چیزی که هیچوقت در دل فیلم لینچ نتوانستم پیدا کنم، آن بخش قوی ماجراجویانه و حادثهپردازانه قصه کتاب بود. لینچ به ماجراها لحن کاملاً فلسفی داده بود و از ماجراجویی کاملاً دور شده بود.
- در حالی که فیلمهای شما مضامینی جدی، عمیق و بزرگتر را مطرح میکنند اما کارهای تلویزیونیتان بیشتر روی جزئیات محل و کاراکترها تأکید دارد و این چیزی است که در کارهای در حال پخش تلویزیونی موردی کمیاب است. همکارانتان در تلویزیون علیه شما موضع نمیگیرند؟
وقتی کاری تلویزیونی انجام میدهم احساسم این است که حتماً تماشاگرانی برای کارهای من وجود دارد. شما وقتی با رسانهای مثل تلویزیون سروکار دارید باید بدانید که چه نوع مخاطبی دارید و او چه میخواهد. در عین حال، از کلیشهها متنفرم و بهدنبال ارائه طرحهای تازه هستم. اما این طرحها هم توسط دیگران مورد استفاده قرار میگیرند و بعد از مدتی دیگر تازه و بدیع نیستند؛ آنوقت باید به فکر کار تازهای بود. جالب است که خیلیها مقابل حرکتها و اقدامات تازه میایستند و علیه آن موضعگیری میکنند اما کمی بعد از همان چیزها در کارهایشان استفاده میکنند.
- با نگاهی به فیلمهایتان – از «قلمرو» گرفته تا «هانکوک» میبینیم که با وجود تفاوتهای آشکار و نهان، همه در یک مورد شبیه هم هستند؛ آنها موضوعات سخت و شرایط دشوار یک جامعه را به نمایش میگذارند؛ در تمامی آنها هم یک نقطه امید و رهایی وجود دارد.
حقیقت همیشه زشت بوده است. بسیاری از ارزشها در زندگی روزمره زیر پا گذاشته میشود و برخی اصول دیگر در زندگی اجتماعی نقش و حضوری ندارند. حتی وضعیت محیط زیستی خوبی هم نداریم. نفت را هم داریم به شکلی افراطی مورد استفاده قرار میدهیم. ولی فکر نمیکنم ضرورتی وجود داشته باشد که در هر فیلمی که میسازیم، همه این مسائل و مشکلات را مطرح کنیم. باید به تماشاگران فرصت تنفس هم بدهیم.
- «هانکوک» هم نوعی فرصت تنفس دادن به تماشاچی است؟
بله. فیلم با آنکه حرفهایی برای گفتن دارد ولی در عین حال کاری سرگرمکننده است. تماشاچی در وهله اول با یک قصه سرگرمکننده طرف میشود و بعد درباره جنبههای زیرین آن فکر میکند. جذابیت سینما هم در همین است.
ورایتی- 15 جولای 2008